مطالب جالب علمی،ورزشی و سرگرمی
نگارش در تاريخ سه شنبه 26 مهر 1386برچسب:عاشق عاشق تر,شعر,, توسط محمد تلک آبادی

عاشق عاشق تر
نبود در تار و پودش دیدی گفت عاشقه عاشق

@@@@@@@ نبودش @@@@@@@@@
امشب همه جا حرف از آسمون و مهتابه ، تموم خونه دیدار این خونه
فقط خوابه ، تو که رفتی هوای خونه تب داره ، داره از درو دیوارش غم
عشق تو می باره ، دارم می میرم از بس غصه خوردم ، بیا بر گرد تا ازعشقت
نمردم، همون که فکر نمی کردی نمونده پیشت، دیدی رفت ودل ما رو سوزوندش
حیات خونه دل می گه درخت ها همه خاموشن، به جای کفتر و گنجشک کلاغای
سیاه پوشن ، چراغ خونه خوابیده توی دنیای خاموشی ، دیگه ساعت رو
طاقچه شده کارش فراموشی ، شده کارش فراموشی ، دیگه بارون نمی
باره اگر چه ابر سیاه ، تو که نیستی توی این خونه ، دیگه آشفته
بازاریست ، تموم گل ها خشکیدن مثل خار بیابون ها ، دیگه از
رنگ و رو رفته ، کوچه و خیابون ها ،،، من گفتم و یارم گفت
گفتیم و سفر کردیم،از دشت شقایق ها،با عشق گذرکردیم
گفتم اگه من مردم ، چقدر به من وفاداری، عشقو
به فراموشی ،چند روزه تو می سپاری
گفتم که تو می دونی،سرخاک
تو می میرم ، ولی
تا لحظه مردن
نمی گیرم
از دل


باز باران بی ترانه ....

باز باران با تمام بی کسی های شبانه 

می خورد بر مرد تنها

می چکد بر فرش خانه

باز می آید صدای چک چک غمباز ماتم

من به پشت شیشه تنهایی افتاده

نمی دانم ، نمی فهمم

برای خواندن شعرها روی ادامه مطلب کلیک کنید


ادامه مطلب...

 

شعر اول رو حمید مصدق گفته بوده که فکر کنم همه خوندن یا شنیدن :

تو به من خنديدي و نمي دانستي
من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلود به من كرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك

برای خواندن ادامه شعر روی ادامه مطلب کلیک کنید


ادامه مطلب...

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد